به وبلاگ ▂▃▄▅▆▇█▓▒░IRAN-14░▒▓█▇▆▅▄▃▂خوش آمــــــدیــــــــد لـــــــــــطـــــــــــــــــــــــفا نظر یادتون نره
تاریخ : پنج شنبه 11 دی 1393
نویسنده : saeed

 

تو خیابون یه مرد میانسالی جلومو گرفت , گفت
آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه, من روم نمیشه چشم تو چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا, این امانتی رو اگه از قول من بهش بدید خیلی لطف کردید.
قبول کردم و کلی هم نصیحتش کردم که مادرته بابا, اونم ابراز پشیمونی کرد و رفتم داخل آسایشگاه, پیر زن رو پیدا کردم, گفتم این امانتی مال شماس, گفت حامد پسرم تویی؟
گفتم نه مادر, دیدم دوباره گفت حامد تویی مادر؟
دلم نیومد این سری بگم نه 

..........................................................بقیه در ادامه مطلب


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
برچسب‌ها: داستان , داستان خنده دار , طنز , عکس خنده دار ,
تاریخ : پنج شنبه 11 دی 1393
نویسنده : saeed

 

20 داستان خنده دار از ملا نصرالدین
شاید بسیاری از جوانان بگویند، ملانصرالدین دیگه چیه و این قصه ها دیگه قدیمی شده. ولی باید گفت که روایت های ملانصرالدین تنها متعلق به کشور ما و یا مشرق زمین نیست. شاید شخصیت او مربوط به دوران قدیم است ولی پندهای او متعلق به تمام فرهنگ ها و دورانهاست.

ملانصرالدین شخصیتی است که داستان هایش تمامی ندارد و هنوز که هنوز است حکایات بامزه ای که اتفاق می افتد را به او نسبت می دهند و حتی او را با بسیاری از موضوعات امروزی همساز کرده اند.

در کشورهای آمریکایی و روسیه او را بیشتر با شخصیتی بذله گو و دارای مقام والای فلسفی می شناسند. به هر حال او سمبلی است از فردی که گاه ساده لوح و احمق و گاه عالم و آگاه و حاضر جواب است که با ماجراهای به ظاهر طنزآلودش پند و اندرزهایی را نیز به ما می آموزد.

..................................ادامه مطالب......................


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
برچسب‌ها: داستان , داستان خنده دار , طنز , ,
تاریخ : پنج شنبه 11 دی 1393
نویسنده : saeed

پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید:

«مزاحمتان نمی شوم کنار دست شما بنشینم؟»

دختر جوان با صدای بلند گفت:

«نمی خواهم یک شب را با شما بگذرانم تمام دانشجویان در کتابخانه به پسر که بسیار خجالت زده شده بود نگاه کردند.

..................................................بقیه در ادمه مطالب.........................................


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
برچسب‌ها: داستان , داستان خنده دار , طنز , ,
تاریخ : شنبه 6 دی 1393
نویسنده : saeed

آقای دست و دلباز یه قصاب رو می بره خونه اش تا واسش گوسفند قربونی کنه. به قصابه می گه:

می خوام برام تیکه تیکه اش کنی،...



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
برچسب‌ها: داستان , داستان خنده دار , طنز , ,
تاریخ : جمعه 5 دی 1393
نویسنده : saeed

 

داستان خیلی خنده دار

2 تا داستان خیلی خنده دار براتون گذاشتم یکی داستان خیلی خنده دار پیرمرد و یکی دیگه هم داستان خیلی خنده دار که با علم ریاضی ثابت میکنم براتون چرا ما درس نمیخونیم حتما بخونیدش خیلی جالب هستن

 

 

ﭘﯿﺮ ﻣﺮﺩﻩ ﻣﯿﺮﻩ ﺩﮐﺘﺮ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ : ﺁﻗﺎﯼ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺳﻦ 90 ﺳﺎﻟﮕﯽ
ﺭﻓﺘﻢ ﯾﻪ ﺯﻥ 20 ﺳﺎﻟﻪ ﮔﺮﻓﺘﻢ
ﺍﻻﻧﻢ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭ ﻣﯿﺸﯿﻢ ..
ﺩﮐﺘﺮﻩ ﻣﯿﮕﻪ : ﺑﯿﺸﯿﯿﯿﯿﯿﻦ . ﺍﺫﯾﺘﻣﻮﻥ ﻧﮑﻦ .
ﭘﯿﺮﻩ ﻣﺮﺩﻩ ﻣﯿﮕﻪ : ﺑﯿﺎ ﺍﯾﻨﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﺯﻣﺎﯾﺶ
ﺩﮐﺘﺮﻩ ﻣﯿﮕﻪ: ﺑﺸﯿﻦ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﺕ ﯾﻪ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻨﻢ
. ﻣﺎ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺟﻨﮕﻞ ﺷﮑﺎﺭ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﻣﯿﻮﻣﺪ
ﯾﺪﻓﻪ ﯾﻪ ﺷﯿﺮ ﭘﺮﯾﺪ ﺟﻠﻮﻣﻮﻥ ﻣﻨﻢ ﻫﻮﻝ ﺷﺪﻡ ﺑﺠﺎﯼ ﺗﻔﻨﮓ
ﭼﺘﺮﻭ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺳﻤﺘﺸﻮ ﺷﻠﯿﮏ ﮐﺮﺩﻡ ﺷﯿﺮﻩ ﻫﻢ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﻣﺮﺩ
ﭘﯿﺮﻩ ﻣﺮﺩﻩ ﻣﯿﮕه ﺑﺎ ﭼﺘﺮ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺷﯿﺮ ﺑﮑﺸﯽ ﺣﺘﻤﺎ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺯﺩﻩ …
ﺩﮐﺘﺮﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﺧﺐ ﺩﯾﮕﻪ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟

 

دلیل درس نخوند ما جوون ها همینه اگه شما ریاضی رو قبول دارید باید دلیل ما هم قبول داشته باشید چون با علم ریاضی ثابتش کردیم براتون ولی خداییش خیلی وقت گذاشتم روش حتما نظر بزاریدا 

 

: میگن چرا درس نمیخونی . .!!

الان عرض میکنم خدمتتون:

یه سال 365 روزه . . .!

بگو خب . .

52 روزش جمعه است، میمونه 313 روز . .

بگو خب . .

حداقل 50 روز تعطیلات تابستانی داریم، میمونه 263 روز . .

بگو خب

میانگین هر روز 8 ساعت میخوابیم . .

این میشه 122 روز و باقی میمونه 141 روز . .!

بگو خب

هر روز یک ساعت برا خودمون وقت بزاریم . .

این میشه 15 روز و باقی میمونه 126 روز . .!!

روزی 2 ساعت خورد و خوراک این میشه 30 روز و باقی میمونه 96 روز . .

میانگین روزی 4 ساعت گشت و گذار با دوستان دختر و پسر . .

ساعتهای خالی بین کلاسها و رفت و آمد مسیر دانشگاه و خونه . .

این میشه 60 روز و باقی میمونه 36 روز . .!!

بگو خب . .

31 روز تعطیلات رسمی سالانه، میمونه 5 روز . .

خوب عزیزم ما هم آدمیم سالی 4 روزم مریض میشیم . .

میمونه یه روز . .

چه تصادفی اون یه روزم روز تولدم . .!!

تموم شد و رفت . .!!

امیدوارم همه قانع شده باشن . .!!

ومن اله توفیق . .!

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
برچسب‌ها: داستان , داستان خنده دار , طنز , ,

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

آخرین مطالب

/
برف نگران‌ام نمی‌کند حصار یخ رنج‌ام نمی‌دهد زیرا پایداری می‌کنم گاهی با شعر و گاهی با عشق.. که برای گرم شدن وسیله‌ی دیگری نیست جز آن‌که دوستت بدارم.. نظر نظر نظر با نظر خود مارو به بهتر کردن این وبلاگ یاری فر مایید کپی ازاد ولی قبلش یه صلوات برا سلامتی ارواح خود و ارواح رفتگان ما عنایت فرمایید